پيرمرد و قلب عاشق
نوشته شده توسط : sara jooon

روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می كرد كه زیبا ترین قلب را درتمام آن منطقه دارد.

جمعیت زیاد جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هیچ خدشه‌ای بر آن وارد نشده بود و همه تصدیق كردند كه قلب او به راستی زیباترین قلبی است كه تاكنون دیده‌اند. مرد جوان با كمال افتخار با صدایی بلند به تعریف قلب خود پرداخت.

ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت كه قلب تو به زیبایی قلب من نیست. مرد جوان و دیگران با تعجب به قلب پیر مرد نگاه كردند قلب او با قدرت تمام می‌تپید اما پر از زخم بود. قسمت‌هایی از قلب او برداشته شده و تكه‌هایی جایگزین آن شده بود و آنها به راستی جاهای خالی را به خوبی پر نكرده بودند برای همین  گوشه‌هایی دندانه دندانه درآن دیده می‌شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت كه هیچ تكه‌ای آن را پرنكرده بود، مردم كه به قلب پیر مرد خیره شده بودند با خود می‌گفتند كه چطور او ادعا می‌كند كه زیباترین قلب را دارد؟


مرد جوان به پیر مرد اشاره كرد و گفت تو حتماً شوخی می‌كنی؛ قلب خود را با قلب من مقایسه كن؛ قلب تو فقط مشتی زخم و بریدگی و خراش است .

پیر مرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر می‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمی‌كنم. هر زخمی نشانگر انسانی است كه من عشقم را به او داده‌ام،  من بخشی از قلبم را جدا كرده‌ام و به او بخشیده‌ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده است كه به جای آن تكه‌ی بخشیده شده قرار داده‌ام؛ اما چون این دو عین هم نبوده‌اند گوشه‌هایی دندانه دندانه در قلبم وجود دارد كه برایم عزیزند؛ چرا كه یاد‌آور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتها  بخشی از قلبم را به كسانی بخشیده‌ام اما آنها چیزی از قلبشان را به من نداده‌اند، اینها همین شیارهای عمیق هستند. گرچه دردآور هستند اما یاد‌آور عشقی هستند كه داشته‌ام. امیدوارم كه آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با قطعه‌ای كه من در انتظارش بوده‌ام پركنند، پس حالا می‌بینی كه زیبایی واقعی چیست؟

مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد، در حالی كه اشك از گونه‌هایش سرازیر می‌شد به سمت پیر مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد تقدیم كرد پیر مرد آن را گرفت و در گوشه‌ای از قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را به جای قلب مرد جوان گذاشت .

مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود زیرا كه عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ كرده بود...

 

قلبم را با صداقت تقديمت ميكنم

ميدونيد در تمام مدتي كه ميشناسمش در تمام مدتي كه با هم آشنا شديم فاصله زمينيه زيادي بين ماست اما در حقيقت روحمون يكيه  هر وقت به آسمون نگاه ميكنم ميتونم وجودش رو كنارم احساس كنم و اين عشق واقعيه پس به خاطر همين

دوست دارم عزيزم.

S.A

      


 

 





:: بازدید از این مطلب : 598
|
امتیاز مطلب : 110
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : 14 شهريور 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
منا در تاریخ : 1389/6/19/5 - - گفته است :
سلام عزیزم
وبلاگت خیلی جذابه مخصوصا این مطلبت که برام خیلی جالب بود راستش فکر نمیکردم که به همین زودی جوابم رو بدی اینم ادرسم
خوشه چین
http://khoshe-chin.loxblog.com


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: